پيام دوستان
+
وعده هاي توخالي دولت براي احيادرياچه اورميه (3)

مهرباني #
10 دقيقه قبل
دكتررحمت سخني Dr.Rah
سلام و سپاس مادر هما براي لايکتان مرسي
دكتررحمت سخني Dr.Rah
{a h=golsoo}2 سوفيا{/a} سلام سوفياي عزيزمتاسفانه درسته مرسي
دكتررحمت سخني Dr.Rah
سلام وشب بخيراز لايکتان جبهه مقاومت اسلامي ،رايحه ي انتظار،نرگس بانو،سوفيا،علي محبي ،بادصبا عزيز
علي علي اكبري
3:49 عصر
علي علي اكبري
3:48 عصر
ستاره ها امشب با هم مهماني از نور دارند انوار تجلي بخش ولايت بر سر مالک اشتر چه حالي دارد هر که را در بزم ولايت نکوست امشب بر تخت ياري اشتر به پا خواسته است و ره ياري مالک را در قرآنهاي پاي نيزه تا يک شمشير فاصله تا معاويه را امروز سربازان حيدر به قصد ياري اش آمده اند اي خوارج بدانيد مالک اشتر تنها نيست و اين نسل اشتر بيشمار دارد لبيک يا حيدر
لشکرهاي ام از آن است که بميرم و آرزوي شهادت بماند به دلم مگر ميشود ناجي من سيد علي قصدشهادتم را ناديده انگارد مگر استاد سيد مجتبي مرا از جرعه اکسير شهادت نداد جرعه اي با عشق؟مگر الم بر دستش نبود مرا اولين سوار عازم ميدان با خوکان صهيونيست به جنگ مگر پيکرم را ولي خدا نگرفت به زانو براي جان دادن پيش از شهادتم خدايا جز شهادت نده مرا حال دگر
علي علي اكبري
3:48 عصر
مادر ماه آنجاست که رخ مته يار از آنجا مي تپد و عيان ميشود راز دو عالم در چهره ماه ولي خدا امام مطلق سيد علي س روشن و منور به تابش ميرسد مادري که جني ماه است همان کوثر جنت است که شيره وجودي اهل بيت النبوه و امامت و اولي لامر منکم در روانشان جاري است خوشا به دل عاشق که رخ ماه و مازاد والايش سيد علي س چشم او را منور کرده است
علي علي اكبري
3:47 عصر
علي علي اكبري
3:47 عصر
علي علي اكبري
3:46 عصر
* راوندي *
04/4/6
+
*بياييد واقعيت هايمان را آرزو کنيم
نه اينکه
آرزوهايمان را واقعي بدانيم...*

*ترخون بانو*
03/11/12
+
بالا رفتن سن حتمي است…
اما اينکه روان تو پير شود بستگي به خودت دارد!
زندگي را ورق بزن…!
مبادا، مبادا. . . !
زندگي را دست نخورده براي مرگ بگذاري دوست من...
پايان آدميزاد ….
نه از دست دادن معشوق است!
نه رفتن يار!
نه تنهايي !
هيچ کدام پايان آدمي نيست….
آدمي آن هنگام تمام ميشود و دلش پير مي شود
که دنبال اهداف متعاليش نرود…
زندگي کوتاهست …به زندگيت رنگ خدايي بده...
*ترخون بانو*
03/11/12
+
من غزل بودم، رهايم کرد دستي ناتمام
شاه شطرنجي که تا آخر همان سرباز ماند
.
از بهاي عشق پرسيدم، نوشتي: آه و اشک
پاسخت امّا ميان هالهاي از راز ماند
.
محمّد عابديني
#به_وقت_شعر
هما بانو
03/10/29

دلم رازي نالان و غمگين سر داده بود. لاجرم بر ماندن يا رفتني غريب سخن مي گفت همي. يار خوش زبان من اما داغ يار بر بالين ديده بود. زمهرير عاشق شد در پي تقدير و صحراي احمر مدني در خفا بايد مي بود. حال من حال غريبي ست اين روزا هم در ماندن هم در رفتن مخير گشته بود دلم تنگ ميشود براي آن يار جاني ندا آمد که حيدر با تو پيمان بسته بود مي روي اي خوش روان هجرت بنماي اما يار بايد بايد ني تمود