آقای دانشمند همیشه رک و راست صحبت می کنند، خودشون هم تو یه جای این سخنرانی میگن که این حرفا رو به دل نگیرید. این حرفها واقعا تکان دهنده هستند. بهشون فکر کنیم.
اگه کسی از من بپرسه از امام حسین غریب تر کیه؟ می گم از حسین غریب تر پسر فاطمه، مهدی زهراست. دلیل هم دارم. استدلالم رو گوش کن. نمی خوام احساساتی بشی و گریه کنی. با فهم گریه کن. دلیلم رو گوش کن و گریه کن. من عرضم اینه حسین سید الشهداست درست، به مظلومیت شهیدش کردند درست، اما حسین یه ابالفضل داشت، عباس امام زمان کیه؟... حسین یه علی اکبر داشت، علی اکبر امام زمان کیه؟... حسین قاسم داشت، عون داشت، جعفر داشت، کیه قاسم و علی اکبر امام زمان؟... کیو داره حجه بن الحسن؟... دلشو خوشه کی کرده؟... دلشو خوشه من و تو کرده؟... من و تو عباسیم برای امام زمان؟... این یه استدلال. استدلال دوم: از پیغمبر تا تولد امام زمان دویست و پنجاه و پنج سال طول کشید، تا اول امامت حضرت مهدی دویست و شصت سال. جوونهای دانشجو!.. جوانهای غیرتمند!...جوونهای ولایتی!...جوان های امام زمانی!... سیزده تا معصوم مظلومیتشان همه با هم 260 ساله، اما امام زمان به تنهایی 1170 ساله غریبه. تو رو به خدا مهدی از امام حسین مظلوم تر نیست؟... کسی دیگه سراغ امام زمان رو می گیره؟... کسی دیگه به فکر امام زمان هست؟... بیست و چهار ساعت از همین شبانه روزت گذشت، از دیشب تا حالا به من نمی خوام جواب بدی، خودت و امام زمانت... از دیشب تا حالا چند بار توی بیست و چهار ساعت به فکر امام زمان بودی؟... به یاد پسر فاطمه؟...آقا کجایی؟... چه می کنی؟... از دست من راضی هستی؟...نیستی؟...امام زمان دلشو خوش من و شما بکنه؟...
************************
امام زمان دلش خونِه، ولی خوش به حال اونایی که بلند می شن یابن الحسن... روایت داریم جوونای خوب آخرالزمان شب که می خوابن با وضو می خوابن، رو به قبله می خوابن، اگر بدونن شب برای نماز شب بیدار نمی شن سر شب، نماز شبشون رو هم می خونن...می گه آقا من خوابم می بره، لیاقت پیدا نمی کنم. بعدِ نماز مغرب و عشاش، قبل 12، بعد از 12، قبل از اینکه بخوابه می گه من می دونم بخوابم نمی تونم 11 رکعت بخونم... وا می ایسته می خونه، بعد می خوابه...رو به قبله می خوابه، می گه امام زمان خودمو به تو سپردم...صبح بلند می شه نماز صبحش رو می خونه، زیارت عاشوراش رو می خونه، تو نمازش اللهمّ کن لولیّک می خونه...وقتی از خونه می خواد بره دانشگاه، می خواد بره بیرون، امام زمانیا این طورین، دم در میگه یا صاحب الزمان! من خودمو به تو سپردم...آقا! خودت می دونی خیابونا چه خبره...آقا خودت می دونی تو این پیاده روها چه خبره...آقا میدونی زنها امروز تو جامعه دارن چه می کنن... آقا میدونی تو این دانشگاه ها چه خبره...آقا خودت میدونی هر کی بخواد ایمانشو حفظ کنه خیلی سخته...آقا من نمی خوام گناه کنم...تو کمکم کن...تو دست منو بگیر...اگر خودتو به امام زمان بسپری امام زمان دستت رو می گیره...بخوای گناه نکنی امام زمان دستت رو می گیره...می دونی ما چوب کجا رو می خوریم؟ چوب اینو می خوریم که به قول خودمون زیگزالی حرکت می کنیم... صاف نیستیم...روضه میایم گریه می کنیم...عروسی میریم می رقصیم...با عرق خور می شینیم خوش و بش می کنیم...با نماز شب خون می شینیم التماس دعا بهش می گیم... یه رنگ نیستیم...بخاطر اینه چوب می خوریم. یه جور باش...خودتو دست یکی بده...امامِ زمانی باش...امام زمانی که شدی رفیقاتو امام زمانی انتخاب می کنی...قیافه تو امام زمانی درست می کنی...نگاهاتو امام زمانی تنظیم می کنی...حرفاتو امام زمانی قرار میدی...سر سفره امام زمانی میشینی...کارات کار امام زمانی میشه...یه جور باش!...یه رنگ باش!...ما یه جور نیستیم...ما همه رو می خوایم داشته باشیم، همه رو...تو دانشگاه با چشم چرونه رفیقیم...با ساقی تو دانشگاه رفیقیم...با اونی که فیلم و سی دی مبتذل برای بقیه جور می کنه سلام و علیک داریم...با اونی که شراب می یاره و می فروشه با اونم رفیقیم...با بسیجی دانشگاه هم رفیقیم...با بچه فرهنگی هاش هم رفیقیم...با مومناش هم رفیقیم...هم برای پارتی هاش میریم...هم برای دعای کمیلش میریم...هم این ور میایم...هم اون ور میریم...برای همینه رشد نمی کنیم...یه رنگ باش! یه جور باش! یا زنگی زنگ یا رومی روم... والّا به هیچ جا نمی رسی...