دلایل اثبات اصل ولایت فقیه
«ولایت فقیه» هم از راه عقل و هم از راه قرآن و هم از راه روایات و احادیث قابل اثبات است.
همانگونه که پیش از این یاد شد، در عصر غیبت، دسترسی به پیشوای معصوم(علیه السلام) امکان پذیر نیست و تشکیل حکومت هم ضروری است؛ بنابراین باید فردی ولایت و حکومت را بر عهده بگیرد؛ بدین منظور، سه راه پیش رو داریم: یا این که «ولایت غیر فقیه» را بپذیریم یا «فقیه غیر عادل» یا «ولایت فقیه عادل» را.
عقل هر انسان حکم میکند «غیر فقیه» و «فقیه غیر عادل» شایستة ولایت و حکومت نیست؛ چرا که اینجا تشکیل حکومت اسلامی مورد بحث است و برای پیاده کردن حکومت اسلامی و اجرای احکام دین، باید فردی زمام این امر را به عهده گیرد که به احکام اسلامی به طور ژرف و اساسی آشنا بوده و شیوة ادارة حکومت را هم بداند و در عین حال، پرهیزگار و متعهد باشد، تا امر حکومت را فدای خواستههای نفسانی و امیال شیطانی خود نکند. افزون بر آن، این که نه فقط دربارة حکومت اسلامی، بلکه دربارة هر حکومتی، عقل حکم میکند جاهلان، جاهطلبان و هوسرانان شایستگی زمامداری را ندارند؛ بنابراین فقیهی که به احکام اسلامی و اوضاع سیاسی ـ اجتماعی زمان خود آگاه بوده و از تقوا و عدالت و تدبیر و مدیریت و کمالات لازم برخوردار باشد، برای حکومت شایستهتر از دیگران است.
النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم؛( احزاب: 6)
پیامبر به مؤمنان، از خودشان سزاوارتر [و نزدیکتر] است.
إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّه ؛( نساء : 105)
ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، تا میان مردم به [موجب] آنچه خدا به تو آموخته است، داوری کنی.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول؛( نساء: 59)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! خدا را اطاعت کنید و پیامبر را [نیز] اطاعت کنید.
فلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً؛( نساء: 65)
ولی چنین نیست؛ به پروردگارت قسم! که ایمان نمیآورند، مگر آنکه تو را درباره آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند سپس از حکمی که کردهای در دلهایشان احساس ناراحتی [و تردید] نکنند و کاملًا سرِ تسلیم فرود آورند.
اسحاق بن یعقوب، درباره تکلیف شیعیان در غیبت کبرا از امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پرسید و توقیع ذیل در پاسخ او صادر گردید:
...وَاَمَّا الْحَوادِثُ الوقِعَةُ فَارجِعوا فیها اِلی رُواةِ حَدیثِنا فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلیکُمْ وَاَنَا حُجةُ اللهِ علیهم؛
...و اما در پیشامدهایی که برای شما رخ میدهد، باید به راویان اخبار ما (دانشمندان علوم دینی) رجوع کنید؛ ایشان حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدای بر آنانم. (الغیبة شیخ طوسی، ص 290، ح 247؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 483)
در روایتی که به «مقبوله عمربن حنظله» معروف است، از امام صادق(علیه السلام) به مضمون ذیل نقل کردهاند:
...مَنْ کانَ مِنکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَی حَدیثَنا ونَظَرَ فی حَلالِنا وَحَرامِنا وعَرَفَ اَحْکامَنا فَلْیَرْضَوا بِهِ حَکَماً فَاِنّی قد جَعَلتُهُ عَلَیْکُم حاکماً... ؛(کافی، ج 1، ص 67، ح 10؛ تهذیب، ج 6، ص 218، ح 6. )
...هر کدام از شما که حدیث ما را روایت کند و در حلال و حرام ما صاحب نظر باشد و احکام ما را بداند، او را به حکومت برگزینند که من او را بر شما حاکم قرار دادم... .
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ ع : إِیَّاکُمْ أَنْ یُحَاکِمَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً إِلَى أَهْلِالْجَوْرِ وَ لَکِنِ انْظُرُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْکُمْ- یَعْلَمُ شَیْئاً مِنْ قَضَایَانَا فَاجْعَلُوهُ بَیْنَکُمْ فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِیاً فَتَحَاکَمُوا إِلَیْه
احمد بن عائذ- که خود یکى از راویان ثقه است- از ابى خدیجه سالم بن مکرم جمّال روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمود: مبادا یکى از شما شیعیان در مورد دادخواهى، کسى را براى دادرسى نزد حاکم جور برد، بلکه بنگرد چه کسى در میان شما با احکام و طرز حکومت ما آشنا مىباشد او را براى رفع خصومت و داورى برگزینید، پس حکم را بنزد او برده، و داورى و قضاوتش را بپذیرید که من نیز او را بر شما قاضى و داور قرار مىدهم. (من لا یحضره الفقیه جلد 3 صفحه 3)
امام حسنعسکری(علیه السلام) فرموده است: ...وَاَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ صَائِنا لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدینِهِ مُخالِفاً لِهَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ یُقَلِّدُوهُ... ؛
... و اما هر یک از فقیهان که بر نفس خود مسلّط باشند و دین خود را حفظ کنند با هوای نفس خود مخالفت ورزد و امر خدا را اطاعت کند، بر همگان واجب است از او تقلید نمایند. (وسائل الشیعة، ج 27، ص 131، ح 33401)